علت نبودنم...
سلام عشق مامان،سلام جوجوي مامان،خوبي؟!!خب خداروشکر،راستي ماماني ببخشيد که اين چند روز نبودم،اولا که دنبال کارا و خريداي عيدم بعدم دارم واسه جوجم سيسموني ميخرم با مامان جون،خريدات تموم شده،ديشب هم رفتيم کمدتو اورديم و با دايي يونس و دايي يوسفت و مامان جون اتاقتو چيديم،نميدوني چقد خوشمل شد اتاقت،ايکاش ميتونستم عکسشو بزارم،راستي جوجه ي 23هفته اي من،الان که دارم برات مينويسم داري تودلم شيطوني ميکني،امروز با بابايي قهر بودم،وقتي اومدشيمکمو بوس کردتو حسابييي خوشت اومد و همش وول ميخوردي،وااااي که چه احساس خوبيه تکون خوردن نيني،ايشالا همه اونايي که درانتظار نيني هستن تجربش کنن،راستي يه خبر،امروز پسرعمويي منو بابايي که عروسيشون با ما بود و طبقه اول ساختمونمون زندگي ميکردن اسباب کشي کردن و رفتن،ديشب خانومش کليييي گريه کرد،اخه خيلي به ما عادت کرده بود،راستي دخملم،ديروز که رفتم پيش دکتر و صداي قلب نازتو گوش کرد،گفت رشد نينيت عاليه واز هفتش جلوتره،منم کلييي خداروشکر کردم.....