دلتنگي...
الان که دارم برات مينويسم ساعت 3,و,27دقيقه ي نيمه شبه و من بيدارم تا برا بابايي سحري حاضرکنم،دختر گلم فقط يه روز مونده تا بياي بغلم،راستش خيلي ناراحتم اخه دلم تنگ ميشه واسه تکون خوردنات و سکسه کردنت،يادش بخير روزاي اول بارداريم ميگفتم وااااي چه راه طولاني ايرو در پيش دارم،اما زود تموم شد....
امشبم کلي گريه کردم نميدونم چرا انقد ناراحتم شايد اين ناراحتي طبيعي باشه نميدونم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی